عاشق آن چهره نورانی ام
کشته آن نرگس پنهانی ام
ماه شب افروز من امشب کجاست؟
زل زدم اینجا و چو زندانی ام
دل زده از ظلمت روی و ریا
منتظر معجزه آنی ام
گر چه به ظاهر نَفسَم آتشی است
آه مگو .... برف زمستانی ام
غنچه احساس من امشب شکفت
خیس خیال هستم و بارانی ام
چهره برافروز که شب می کُشد
چهچهه و خنده رحمانی ام
با قلم عشق مهیا بساز
نسخه ای از بهر پریشانی ام
در دل " وامق" چه خروشی بپاست
عاقبت ای عشق بسوزانی ام
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 85
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 67
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 56
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 78
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 85
چشم هایم
با تو زندگی می کرد
و روانم
با تو
بال و پر می گرفت
و تا
ناکجا آباد عشق
سفر می کرد
و اکنون
بی تو
چشمهایم
فقط می بیند
بی آن که زندگی کند
و روانم هم
فقط
خاطرات با تو بودن را
دوره می کند
درست مانند
اسب عصاری
چشم بسته و خاموش
بدور خود می چرخد
بی آن که هدفی داشته باشد
این شد روزگار من ......
" وامق"
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 65
رحمت و لطف خدایی قلب تو دُردانه هست
عکس خوبی ها در این دل، رنگ یک پروانه هست
دلبر عشقی نگاهت آتشین و دلربا
مهر می بویم ز قلبت گوییا گلخانه هست
در کنار تو زمان هم میخکوب لحظه هاست
روح و احساس و خیال و وهم، هم بیگانه هست
تا سخن گویی خیالم تا فلک پر می کشد
مست نوش لب شوم ، این لب یقین میخانه هست
می تراود شادی از ابرو و چشم و گونه ها
آری اینجا یک گلستان است ، این ریحانه هست
چشمه احساس " وامق" صبحگاهان پر کشید
روز آدینه است و او هم بر سر پیمانه هست
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 70
در کنج تنهایی
خیال تو
در سرتاسر مویرگ هایم
و تا انتهای هشیاریم
جولان می دهد
و مرا
چشم بسته و دست بسته
تسلیم خاطره هایت می کند
دیگر
من ، من نیستم
من ، توام
روانم
در روانت
آمیخته است
و کالبد خاکی ام
اینجا
چشم به دیوار
دوخته است ..............
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 79
با این که رفته ای
هنوز
صدای خنده ات
گوشم را نوازش می دهد
و تابش نگاه مستانه ات
قلب بی تابم را
آرام می کند ......
تویی
امید شکوفایی دل
و منم
شاخسارزمستانی انتظار
چشم هایم
با تو سخن می گوید
و لبانم
با تو می خندد
و احساسم
با یاد تو اوج می گیرد
بی آن که
در کنارم باشی .........
تویی خدای احساس
و منم بنده مهر
تویی آفرینشگر آرامش
در قلب
و منم
نیازمند نوازش
با مهر ....
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 89
در بستر آرامش
آرمیده بودم
و در کنار پنجره احساس
پهن دشت بی خیالی
ذوق زده ام کرده بود
که ناگاه
درخشیدی و تار و پودم را
شعله ور کردی ...
اکنون
در آتش عشق
می سوزم و می سازم ....
=========
در آیینه جان
به خویش می نگرم
به ژرفای مویرگ های احساس
به بند بند انگشتان دل
به قرنیه چشمان مهر
بجز پژواک تصویر تو
همه چیز بی معناست ....
برچسب : نویسنده : hassan-vamegh بازدید : 73